نوشته کوتاه : فوبیا
خیلی ها ترس هایی دارن که برا ما ها درکش سخته که چرا
یکی از تاریکی میترسه یکیی از اقیانوس یکی از تنهایی یکی هم از نور شدید
ترس هایی که ایجاد میشن میشه اثری از اتفاقی که توی گذشته اتفاق افناده
من؟ فوبیای شدیدی از صدا های بلند دارم
میدونید چرا؟ چون هیچوقت وقتی صدای بلندی بوده اتاق خوبی برای من نیفتاده و زود گوش هامو میگیرم و بغض میکنم
یاد میاد زمانی رو که از تاریکی میترسیدم و میترسیدم توی تاریکی تنها باشم. چون زمانی رو یادم میاد که توی فضای سیاهی تنها مونده بودم و خودم بودم که گریه میکردم
زمانی رو یادم میاد که از فضای شلوغ میترسیدم و هنوزم میترسم. زمان هایی مه توی جای شلوغی هستم احساس امنیت ندارم و ارتباط برام سخته
و مهم ترین فوبیایی که دارم... ترس از واقعیتی که کسی حقیقت و به من نگه و خیانت کنه
چون من هنوز یه دختر سه سالم که میترسه عروسک موردعلاقه اشو ازش جدا کنن.
هنوز همون دختر سه ساله ام که سرپرست نداره و بهش یادن ندادن که چجوری حرفشو بزنه و همینه که من هیچوقت بلد نبودم از خودم دفاع کنم و حرفامو با یه بغض قورت میدادم
.....
....
...💔
یکی از تاریکی میترسه یکیی از اقیانوس یکی از تنهایی یکی هم از نور شدید
ترس هایی که ایجاد میشن میشه اثری از اتفاقی که توی گذشته اتفاق افناده
من؟ فوبیای شدیدی از صدا های بلند دارم
میدونید چرا؟ چون هیچوقت وقتی صدای بلندی بوده اتاق خوبی برای من نیفتاده و زود گوش هامو میگیرم و بغض میکنم
یاد میاد زمانی رو که از تاریکی میترسیدم و میترسیدم توی تاریکی تنها باشم. چون زمانی رو یادم میاد که توی فضای سیاهی تنها مونده بودم و خودم بودم که گریه میکردم
زمانی رو یادم میاد که از فضای شلوغ میترسیدم و هنوزم میترسم. زمان هایی مه توی جای شلوغی هستم احساس امنیت ندارم و ارتباط برام سخته
و مهم ترین فوبیایی که دارم... ترس از واقعیتی که کسی حقیقت و به من نگه و خیانت کنه
چون من هنوز یه دختر سه سالم که میترسه عروسک موردعلاقه اشو ازش جدا کنن.
هنوز همون دختر سه ساله ام که سرپرست نداره و بهش یادن ندادن که چجوری حرفشو بزنه و همینه که من هیچوقت بلد نبودم از خودم دفاع کنم و حرفامو با یه بغض قورت میدادم
.....
....
...💔
- ۱.۲k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط